یک اسکراب بیگانه، جیمی ریس فارغ التحصیل دانشگاه را به عنوان میزبان همزیستی خود انتخاب می کند و به نوجوان زرهی می دهد که قادر به قدرت های خارق العاده و غیرقابل پیش بینی است و برای همیشه سرنوشت او را تغییر می دهد زیرا او به ابرقهرمانی معروف به بلو بیتل تبدیل می شود.
برای مطالعه (انیمیشن جدید رزیدنت اویل: جزیره مرگ) اینجا کلیک کنید
داستان درباره چیست؟
فیلم بلو بیتل یکی از جدیترین فیلمهای کمیکبوکی در خاطرات اخیر است، فیلمی که در تقابل شدید با منافع بدبینانه و مالیمحور دیگر بلاکباستر ابرقهرمانی دیسی تابستان امسال، فلش قرار دارد.
در هیچ نقطهای در سرتاسر بلو بیتل احساس نمیشود که کارگردان و بازیگران آن وقت و علاقه مخاطبان خود را بدیهی میگیرند، و همچنین فیلم هرگز به نوعی بیروحیت تجاری که سالهاست ژانر ابرقهرمانی را آزار میدهد فرو نمیبرد.
متأسفانه، هیچ کدام از اینها به این معنی نیست که بلو بیتل فیلم خوبی باشد. در بهترین لحظات خود، فیلم شبیه تصویری با بودجه کلان از یک خانواده مدرن و چند نسلی لاتین است که تماشاگران سینمای آمریکایی به ندرت فرصت دیدن آن را پیدا کردهاند.
در بدترین حالت، مانند یک درام خانوادگی با نیت خوب به نظر می رسد که به همان فرمول ناامیدکننده ای که توسط بسیاری از فیلم های ابرقهرمانی که پیش از آن ساخته شده اند، به هم گره خورده است. فیلمی که از آن درگیری ناگفته بیرون میآید، فیلمی است که همزمان با اعداد احساس طراوت و بیحسی میکند.
در فیلم بلو بیتل، جیمی ریس (ستاره کبرا کای ژولو ماریدوئنا)، فارغ التحصیل کالج است که با خواهر کوچکترش، میلاگرو (بلیسا اسکوبدو) در کارهای نظافتی کار می کنند تا پدرشان، آلبرتو ( دامیان آلکازار) و بقیه اعضای خانواده آنها از دست دادن خانه خود را نجات دهند.
هنگامی که جیمی وارد درگیری بین ویکتوریا کرد (سوزان ساراندون)، یک تاجر میلیاردر مزدور، و خواهرزاده خوشنیتش، جنی (برونا مارکزین) میشود، یک پیشنهاد شغلی دریافت میکند.
با این حال، تلاش او برای پیگیری جنی، منجر به این میشود که او به طور موقت وسیلهای بیگانه را به او واگذار کند که فقط به نام «اسکاراب» شناخته میشود.
هنگامی که در نهایت به دستور خانوادهاش آن را لمس میکند، از نظر بیولوژیکی به اسکاراب پیوند میخورد و به لباس فوقالعاده سیاه و آبی آن، و همچنین سلاحها و قابلیتهای تکنولوژیکی آن دسترسی پیدا میکند.
قدرتهای غیرمنتظره او نه تنها خودش، بلکه کل خانوادهاش را در رادار ویکتوریا ساراندون و سرسپردۀ اندرویدی او، کنراد کاراپاکس (رائول مکس تروخیو) قرار میدهد، که معتقد است سرنوشت او این است که با اسکاراب جیمی پیوند بخورد.
در مد معمول فیلم های ابرقهرمانی، درگیری جیمی با ویکتوریا و کنراد منجر به درگیری های فیزیکی و نظامی بسیار انفجاری و بزرگ می شود.
سکانس های اکشن بلو بیتل
طرح فیلم به طور کلی ضعیف ترین قسمت آن است. با وجود دو ساعت کامل از پخش فیلم، بلو بیتل تلاش میکند تا لحظات آرامتر و خانوادگیاش را با عناصر ابرقهرمانی زیاد و بهطور قابلتوجهی جذابتر پیوند دهد.
بهترین و پر جنب و جوش ترین سکانس اکشن آن در اوایل اتفاق می افتد و جیمی را دنبال می کند که ناگهان از نظر فیزیکی و بیولوژیکی با یک سلاح بیگانه با قدرت باورنکردنی پیوند خورده است.
سکانسی که با دگرگونی هولناک و مشروع جیمی شروع می شود و با سقوط او از پشت بام خانه دوران کودکی اش به پایان می رسد. با این حال، مجموعههایی که در ادامه میآیند، نمیتوانند روح و انرژی آن را تکرار کنند.
فیلم بلو بیتل، مانند بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانی قبل از خود، به چیزی بیش از نماهای بیپایان مدلهای CGI که به یکدیگر مشت میزنند، تبدیل شده است، سخت است که احساس نکنیم فیلم بهترین قسمتهای خود را فراموش کرده است.
تلاش های اوج آن برای گره زدن ضربات اکشن خود به گذشته و روابط شخصیت هایش نیز غیرقابل انکار است، اما زمانی که در صحنه های مبارزه درگیر می شوند، جایی که منطق کمی ندارند، به سختی به نظر می رسند.
بودجه ی ناامید کننده فیلم بلو بیتل
در حالی که آنجل مانوئل سوتو، کارگردان، لطف و ظرافت واقعی را به صمیمیترین صحنههای بلو بیتل میآورد، لحظاتی وجود دارد که فیلمبرداری پاول پوگورزلسکی، چه با تصمیم خلاقانه و چه با محدودیتهای بودجه، به طرز ناامیدکنندهای ساده و ارزان به نظر میرسند.
این واقعیت که دو شخصیت شرور آن، ویکتوریا ساراندون و کاراپاکس تروخیلو، در مقایسه با بقیه شخصیتهای بلو بیتل اغلب شبیه کاریکاتورهای یک نت هستند و به عناصر کمیکبوک فیلم کمکی نمیکند.
به خصوص شخصیت آنتاگونیست فیلم ویکتوریا ساراندون احساس میکند که در جای خود نیست، و بازیگر نقشآفرینی فوقالعاده و بدون کالیبره را ارائه میدهد که مانند یک انگشت شست دردناک در فیلمی که تلاش میکند به حس واقعگرایی احساسی بین شخصیتهایش دست یابد، ظاهر میشود.
در طول 127 دقیقه اجرای خود، بلو بیتل تمام تلاش خود را می کند تا خانواده خود را کاملاً تقویت کند و نه تنها جیمی، بلکه همه عزیزانش را با سطوح تکان دهنده ای از عمق احساسی آغشته کند.
اصالتی که سوتو و نویسنده گرت دانت آلکوسر به زندگی خانگی خانواده ری میآورند، تنها ناتوانی بلو بیتل را در کشف کامل جهان، شهر و تاریخشان ناامیدکنندهتر میکند.
هر زمان که احساس میکند فیلم وارد یک شیار واقعی و هیجانانگیز شده است، مجبور میشود یک صفحه نمایش یا قطعهای را وارد کند که تقریباً به اندازه بسیاری از صحنههای گفتگوی یک به یک آن قدرت ندارد.
در نهایت، این فقط نیمه موفق است، و بخشهایی از سوسک آبی که کار میکنند، به همان اندازه که درباره وضعیت فعلی صنعت سرگرمی صحبت میکنند، درباره خود فیلم نیز صحبت میکنند.
اگر حتی فیلمی به گهگاهی جذاب مانند سوسک آبی نمی تواند جان تازه ای به فرمول های فرسوده ژانر ابرقهرمانی ببخشد، به نظر می رسد با اطمینان بگوییم که اکنون این درخشش قطعا از بین رفته است.